نام خليج فارس در صدر اسلام
جغرافي دانان قديم در نام گذاري سرزمين ها و درياها و رودها و کوه ها به ريشه هاي تاريخي آن مناطق توجه داشته اند؛ به ويژه درياها که اغلب به نام سرزميني که پيرامون آن قرار داشت، ناميده مي شدند. روميان و يونانيان باستان هم
نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي
جغرافي دانان قديم در نام گذاري سرزمين ها و درياها و رودها و کوه ها به ريشه هاي تاريخي آن مناطق توجه داشته اند؛ به ويژه درياها که اغلب به نام سرزميني که پيرامون آن قرار داشت، ناميده مي شدند. روميان و يونانيان باستان هم به پيروي از همين رسم کهن، درياهاي جنوب ايران را، به سبب بزرگي و آباداني سرزمين پارس، « دريا » ( خليج پارس ) ناميدند. از آن پس، از همان عهد باستان تا امروز، در همه ي آثار تاريخي و جغرافيايي معتبر، آب هاي جنوب ايران به نام « خليج فارس » شناخته شده است.
بعدها، سنت کهن جغرافي نويسي يوناني، که با بطلميوس به اوج خود رسيده بود، به همت جغرافي دانان مسلمان ايراني تکامل يافت و به دوران اسلامي انتقال پيدا کرد ( وثوقي، 1389، ص 20 ).
در قرون اوليه ي اسلامي، گسترش سرزمين هاي امپراتوري وسيع اسلامي، نياز به وجود کتاب هاي مَسالک و مَمالک را افزون مي کرد. کتب جغرافيايي فراواني در قرون نخستين اسلامي نوشته شد که اکثر آن ها متعلق به ايرانيان بودند. از آنجايي که ايرانيان مسلمان، نخستين بار، به واسطه ي ترجمه ي کتب بطلميوس با سنت جغرافي آشنا شدند، در همه ي آثار تاريخي و جغرافيايي دوران اسلامي نيز، آب هاي جنوب ايران را، منطبق با سنت يوناني، با نام هاي « البحر الفارسي » يا « الخليج الفارسي »، در نقشه ها و متون خويش به کار برده اند. از ميان مشهورترين اين آثار مي توان به مسالک و ممالک ابن خردادبه؛ الخراج قدامة بن جعفر، تاريخ يعقوبي احمد بن ابي يعقوب؛ مسالک و ممالک اصطخري؛ صورة الارض ابن حوقل، جهان گرد و جغرافي دان عرب؛ احسن التقاسيم ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي و فارس نامه ابن بلخي اشاره کرد.
قديمي ترين متن جغرافيايي عربي المسالک و الممالک ابن خردادبه، متعلق به حدود سال 280 ق، است ابن خردادبه « بحر فارس » را براي ناميدن آب هاي جنوبي ايران به کار برده است ( ابن خردادبه، 1889، ص 70 ). او درباره ي فارس و خراج آن مي نويسد: « و کوره هاي فارس پنج کوره است: اصطخر، سابور، اردشير خره، دارابگرد، ارجان و فسا، که مساحت آن ( فارس ) صد و پنجاه و پنج فرسخ در صد و پنجاه فرسخ است؛ و خراج فارس کلاً سي و سه ميليون درهم است. فضل بن مروان به من اطلاع داد که آن [ يعني فارس ] را به سي و پنج ميليون درهم پذيرفت، مشروط بر آن که بر پادشاه هيچ حقي نباشد. ساسانيان بر کوره ي فارس چهل ميليون درهم مثقال خراج بستند » ( همو، 1370، ص 38 ).
در اسناد و مکاتبات اداري عصر عباسيان، از واژه ي « بحر الفارسي » براي ناميدن اين آب راه استفاده مي شده است. قدامة بن جعفر، از دبيران عصر عباسي، در کتاب الخراج از نام « درياي فارس » استفاده کرده ( قدامة بن جعفر، ص 118 ) و درباره ي بندرهاي فارس و خراج آن نوشته است: « به فارسي مي پردازيم و آن پنج ناحيه است که نخستين ناحيه ي آن از ( کنار ) مرز اهواز آغاز مي شود ناحيه ي ارّجان، ناحيه ي اردشير، ناحيه ي درابجرد، ناحيه ي استخر، ناحيه ي سابور و سواحل فارس، مهروبان و سينيز و جنّايا و توّج و سيراف است. و خراج فارس به تنهايي از پول نقد، بيست و چهار هزار هزار درهم (... ، ...، 24 درهم ) است» ( همو، ص 137 ).
ابن واضح يعقوبي در کتاب خود، البلدان، که در سال 284 ق تأليف کرده، نام اين آب راهه را « بحر فارس » نوشته است ( يعقوبي، 1422، ص 203 ) و در ملحقات آن از واسط، بصره، اُبلَّه، (1) اهواز، فارس، عمان، يَمامَه (2) و بحرين نام برده است ( همو، 1356، ص 22 ).
وي در کتاب ديگر خود، تاريخ يعقوبي، که در سال 292 ق، تأليف کرده نيز، نام « بحر فارس » را به کار برده و نوشته است: « کشور چين کشور پهناوري است و هر کس بخواهد از راه دريا به چين رود بايد از هفت دريا بگذرد که هر يک از رنگي و بويي و ماهيي و بادي است جز آنچه در درياي بعدي است. اول درياي فارس است که بايد از سيراف در کشتي نشست و آخرش رأس جمجمه است، اين دريا کم وسعت است و جاهايي براي شکار صدف دارد » ( همو، 1371، ج1، ص 224 ). از اين توصيف مشخص مي شود که بعقوبي درياي عمان را نيز جزو درياي پارس به شمار مي آورده است.
ابوبکر احمد بن فقيه همداني، جغرافي دان ايراني قرن سوم ق، که در حدود سال 290 ق، کتاب البلدان را تأليف کرده، نام « بحر فارس » را آورده و آن را به گونه اي توصيف کرده که درياي پارس متصل به اقيانوس هند است ( ابن فقيه، 1416، ص 64 ). او درباره ي فارس نوشته است: « فارس داراي پنج خوره و استان شد. استخر، و شاپور، و اردشير خره و دارابگرد و فسا، و ارجان، و فارس خود، صد و پنجاه فرسنگ در صد و پنجاه فرسنگ است... خراج فارس، سي و سه هزار هزار درهم بوده است به کفايت و گويند سي و پنج هزار هزار درهم. عمرو ليث به روزگار خويش، از فارس سي و يک هزار هزار درهم خراج مي ستاند، و از کشتزارهاي فارس نوزده هزار هزار درهم. و بدين گونه خراج آن ها پنجاه هزار هزار درهم مي شد. و هر سال از اين مقدار پانزده هزار درهم - يا دينار - براي سلطان مي فرستاد. الناصر، در سال 278، از آن جا شصت هزار هزار درهم خراج ستاند » ( ابن فقيه، 1349، ص 17 ).
ابن رُسته، جغرافي نويس ايراني قرن سوم و اوايل قرن چهارم ق و از ديوان سالاران عصر عباسي، است که نام «بحر فارس » را آورده و نوشته است: « تعداد درياهاي بزرگ و معروف پنج تاست، که از آن جمله اند درياي هند و فارس و چين، درياي روم و افريقا و شام، درياي مغرب، درياي بُنطُس، درياي طبرستان و گرگان » ( ابن رسته، ص 83 ). مشخص است که ابن رسته درياهاي هند و فارس و چين را متصل به يک ديگر فرض کرده و درياي عمان را نيز جزء خليج فارس آورده است. وي در ذکر محدوده ي بحر فارس نوشته است: « حدود درياي فارس از طرف شرق از دهانه ي دجله ي العورا آغاز مي شود و به جزيره اي که به آن تيز مکران گفته مي شود، محدود مي گردد و آن جا اول محدوده ي درياي سند است » ( ابن رسته، ص 87 ).
ابراهيم بن محمد اصطخري، در نيمه ي اول قرن چهارم ق، خليج فارس را همچنان « درياي پارس » خوانده و با ترسيم نقشه اي، محدوده ي جغرافيايي درياي پارس را در غرب به بندر آبادان و در شرق به بندر ديبل مشخص کرده است. اصطخري جزاير خليج فارس را لافت، اوال و خارک و بندرهاي آن را به ترتيب از غرب به شرق با نام هاي عبادان، ماهي رويان، سينيز، جنابه، نجيرم، سيراف، حصن بن عماره، هرموز و ديبل ذکر کرده است. وي ( ص 31- 32 ) مي نويسد: « و آغاز آن قلزم گيريم و جانب شرقي ياد کنيم کي به حدود دريا عرب در مي گردد، چنان کي ياد کرديم تا عمان. آن گاه پهناي دجله گوييم تا به ساحل رسيم به ماهي رويان و جنابا، و سوي پارس شويم به سيراف. همچنين تا ساحل هرموز کي از پس کرمان است تا ديبل و تا ساحل مولتان و آن سرحد هند باشد، و به مولتان حد مسلماني سپري شود. آن گاه به هندوستان رسيم تا ساحل تبت. آن گاه به سرزمين چين رسيم. و چون از جانب غربي قُلزُم درآيي بر ساحل دريا به بيابان هايي از حدود مصر، و آن راه سوي بيابان هاي بجه کشد، و معدن زر آنجاست تا به شهري رسد بر کرانه درياي نيل، که آن را عيذاب خوانند، آن گاه سوي حبشه برون شود برابر مکه و مدينه تا برابر عدن رسد، آن گاه چون از حبش بگذرد به زمين نوبيان رسد تا از آن جا به زمين زنَگيان شود، و آن جايگاه فراخ تر و بزرگتر از مملکت است، آن گاه دريا از آن جا برابر مملکت اسلام گذرد و غايت اين دريا آنجاست. »
ابن حوقل بغدادي درکتاب خود، صورة الارض، که در حدود سال 367 ق تأليف کرده، همان نام « بحر فارس » را به کار برده است ( ابن حوقل، 1938 ، ج1، ص 42 )؛ با اين تفاوت که درياي عمان فعلي، تاحدود سرنديب، را نيز جزء بحرين مي داند و مي نويسد: « آن قسمت از درياي فارس را که مقابل اندرون يمن است، بحر عدن مي نامند و پس از آن بحر الزنج است تا که آن به محاذات عمان با انحراف به سوي درياي فارس مي رسد... اگر از عمان بگذري و از حدود اسلام خارج شوي و به نزديکي سرنديب درآيي، آن قسمت نيز بحر فارس ناميده مي شود که بسيار پهناور و در کرانه ي آن بلاد زنج قرار دارد. » ( همو، 1345، ص 4 ). ابن حوقل درباره ي بندرها و سواحل خليج فارس مي نويسد: « در کرانه ي اين قطعه شهرهاي مهروبان، سينيز، توّج، جنّابه، سيراف، حصن ابن عماره، سوروا و پس از اين ها در منتهاي خليج فارس، هرمز قرار دارد» ( همان، ص 3 ).. سپس جزاير آن را اين گونه نام مي برد: « در اين ناحيه اي که آن را به طور خاص به فارس نسبت دادم جزاير مسکوني است که از جمله لافت، اوال، خارک و جز آن هاست » (همان، ص 5 ).
ابوالحسن علي مسعودي ( - 346 ق )، تاريخ نگار و جغرافي دان بغدادي قرن چهارم، که در بسياري از مناطق و سواحل درياي شرق به سير و سياحت پرداخته، درباره ي خليج فارس مي نويسد: « از همين دريا خليج ديگري منشعب مي شود که درياي فارس است و به ديار اُبُلّه و خشبات و عبادان بصره مي رسد... اين خليج مثلث شکل است و يک زوايه ي آن به ديار اُبلّه مي رسد و بر مشرق آن ساحل فارس و ديار دورق ايران و ماهربان و شهر سينيز است... و شهر نجيرم سيراف، سپس ديار ابن عماره؛ سپس کناره ي کرمان که ديار هرمز است و هرمز رو به روي شهر سنجار عمان است. و در مجاورت کناره ي کرمان بر ساحل اين دريا ديار مکران است. که سرزمين خوارج شراة است و در همه ي اين نواحي نخل مي رويد. آن گاه ساحل سند است که مصب رود مهران در آنجاست و شهر ديبل نيز آنجاست » (مسعودي، 1374، ص 107 ).
ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي ( 336- حدود 380 ق )، جغرافي دان و جهانگرد عرب، هم نام « بحر فارس » را به کار برده و در تفسير آيه ي « وَ لَوْ أَنَّ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر» نوشته است که منظور از دريا، درياي حجاز است و هفت دريا، درياهاي قُلزُم، يمن، عمان، مکران، کرمان، بحر فارس و بحر هجر است ( مقدسي، 1411، ص 17 ). وي درباره ي درياي پارس مي نويسد: « بيشتر مردم اين دريا را تا مرزهاي يمن، درياي فارس مي نامند و بيشتر کشتي سازان و دريانوردان فارسي هستند. اين دريا از عمان تا آبادان کم پهنا است و مسافر راه خود گم نمي کند » ( همو، 1361، ج1، ص 26 ). وي درباره ي حدود ديار پارس مي نويسد: « من فارسي را به شش خوره و سه ناحيت بخش کرده ام. نخستين آن ها در سمت خوزستان ارّجان، سپس اردشير خرّه، داراب گرد، شيراز، شاپور، استخر است. سه ناحيت نيز روذان، نيريز و خسو مي باشد » ( همان، ص 630 ).
با تحقيق در متون اصيل اسلامي تا قرن دهم قمري، مي توان دريافت که نام « درياي پارس » و بعدها «خليج فارس »، واژه اي کاملاً فراگير و داراي کاربرد گسترده در دنياي اسلام از شرق تا غرب بوده است و همه ي جغرافي نويسان مسلمان، محدوده ي جغرافيايي آن را بسيار گسترده تر از وضعيت کنوني و منطبق بر بخشي از اقيانوس هند، درياي عمان، خليج فارس و درياي سرخ مي دانسته اند. در واقع سنت جغرافي نويسي اسلامي در ادامه ي سنت جغرافيايي بطلميوس، محدوده ي تاريخي پيش از اسلام خليج فارس را با همان اسم تاريخي و واقعي اش پذيرفته و به صورت گسترده در متون جغرافيايي و تاريخي و ادبي خود به کار گرفته است ( وثوقي، 1389، ص 24 ).
پينوشتها:
1. ابله شهر بزرگ باستاني اي در شمال بصره است که بر ساحل راست دجله قرار دارد. در جنوب آن شهر نهر عظيمي به نام « نَهرُ الاُبُلَّة » قرار داشت. اين کانال راه آبي اصلي بصره به عبّادان و دريا بود ( دايرة المعارف فارسي، ذيل « اُبُله » ).
2. ناحيه اي باستاني در جزيرة العرب است که امروزه قبيله ي بني تميم در آن سکني دارند ( دايرة المعارف فارسي، ذيل « يمامه » ).
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}